آرشیو پرسش و پاسخ ها: دلائل اثبات

اثبات وجود خدا از راه فطرت

وجود خداوند متعال را اثبات کنید.

اثبات وجود خداوند، دلايل متعددى ذكر گرديده است كه در اين جا، به برهان فطرت- كه روشن‏تر و متقن‏تر از برهان‏هاى ديگر و در عين حال ساده‏تر از آنها است- اشاره مى‏شود: 
برهان فطرت 
فطرت زبان مشترك تمامى آدميان و زبان بين المللى بشر است و نيازى به تعليم و تعلم ندارد. بزبان فطرت در آدميان، همانند جگر تشنه است كه آب مى‏خواهد و هيچ كس به آن نياموخته كه اگر تشنه شد، آب بنوشد (بلكه خود سراغ آب مى‏رود). بنابراين فطرت، دروغ‏پذير و خطاپذير نيست و اگر قلب انسان (به جهت گناهان) منحرف نشود، فطرت انسان را به سمت خدا هدايت مى‏كند. نكته مهم ديگر اين كه راه فطرت، تنها مربوط به مسائل عملى نيست بلكه مسائل و معارف توحيدى نيز بر اساس راه فطرت روشن مى‏شود،(1). 
بنابراين يكى از متقن‏ترين و روشن‏ترين برهان‏ها براى اثبات وجود خداوند، برهان فطرت است كه از جان آدميان برخاسته است. فطرت به معناى خلقت بديع و بى‏سابقه است. بر اساس نظر قرآن، حسّ دينى و توحيد، در سرشت بشر نهاده شده است و پيامبران نيز آمده‏اند تا اين فطرت را شكوفا كند: يسير لهم دفائن العقول انبياء آمدند تا دفينه‏هاى خود را شكوفا كنند. مراد، توحيد ناب در نهاد و سرشت بشر است اما به وسيله گناهان مورد غفلت قرار مى‏گيرد و با كمك وحى شكوفا مى‏شود،(2). 
بيان برهان: 
1. انسان با تمام وجود، در مى‏يابد كه موجودى نيازمند است. اين اصلى بديهى و روشن است كه نياز به استدلال ندارد. كنكاشى مختصر در درون خودمان، روشن مى‏كند كه موجودى نيازمند هستيم. 
2. انسان با تمام تلاش خود يا با تكيه بر ديگرى، سعى مى‏كند كه نياز خود را برطرف كند. 
3. در اين تلاش كم‏كم در مى‏يابد كه كسى نمى‏تواند نيازهاى او را برطرف كند مگر اين كه خود او بى‏نياز محض باشد زيرا آن كه خود نيازمند است، گرفتار حل مشكل خود است. پس تنها كسى مى‏تواند نياز نيازمندان را برطرف كند كه خود، بى نياز مطلق باشد و اين موجود بى‏نياز خداى متعال است كه انسان با جان ودل خود، خويشتن را محتاج و نيازمند به او مى‏يابد و براى رفع نياز و فقر خود، دست نياز به سمت او دراز مى‏كند. 
4. در مرحله بالاتر، انسان در مى‏يابد كه نيازهاى او تنها محدود به نيازهاى مادى نيست بلكه نيازهاى فوق مادى (معنوى) نيز او را احاطه كرده‏اند. به عبارت ديگر، نيازهاى آدمى تنها آب، نان، مسكن و نيست بلكه در علم، شناخت، عدل و ديگر امور معنوى نيز همواره نيازمند است. 
5. اين كمالات علمى و عملى- كه انسان در جان خود آنها را احساس مى‏كند- برطرف نمى‏شود مگر اين كه به خدا تكيه كند خدايى كه كمال محض است و همه كمالات را به صورت ناب دارا مى‏باشد. 
6. انسانى كه به اين مرحله رسيده، تشنه مى‏شود كه او را ببيند و براى رفع اين حاجت با جان خود، از خدا طلب مى‏كند. او در اين تلاش، در مى‏يابد كه خداوند با چشم ديده نمى‏شود زيرا جسم دليل نقص است بلكه با شناخت حضورى و شهودى، او را طلب مى‏كند. انسان در اين مرحله، در مى‏يابد كه با جان مى‏توان خدا را مشاهده كرد (نه با چشم سر). بنابراين فطرت انسان، سه مرحله را طى مى‏كند، كه هر سه مرحله در جان و سرشت او به وديعه گذاشته شده است. 
مرحله اول: انسان نياز خودر را در مى‏يابد اما آن نياز را محدود به مال، مسكن و وسايل مادى مى‏بيند. او در اين مرحله، همانند ديگران، عرض نياز به پيشگاه بى‏نياز مى‏برد. مرحله دوم: در مى‏يابد كه نيازهاى او محدود به ماديات نيست بلكه شامل كمالات علمى و عملى نيز است. در اين مرحله، نياز خودر را به بى‏نياز محض عرضه مى‏كند. مرحله سوم: عطش او به بى‏نياز مطلق، فزونى مى‏گيرد. آن گاه تشنگى او را به سمت معبود حقيقى مى‏كشاند. او در اين سه مرحله، نيازى به معلم ندارد و در درون خود همه اينها را در مى‏يابد. 
هنر پيامبران اين است كه فطرت انسان‏ها را- كه همانند معدن‏هاى طلا و نقره هستند- كشف مى‏كنند و به او نشان مى‏دهند كه تو «به چه چيز و به چه كسى محتاجى و چه بايد بكنى». پس انسان در اصل محتاج به بى نياز مطلق است كه فقط او الوهيت دارد و ديگران همه محتاج اويند. پس مقصود واقعى انسان، خدا است و پيامبران اين فطرت را بيدار مى‏كنند. خلاصه اين كه انسان 
براى حل مشكلات و نيازهاى خود، راه حل‏هاى گوناگونى را پيش‏بينى مى‏كند، اما اگر از تمام راه‏حل‏ها نااميد شد، آن گاه توجه به دستاويزى مى‏كنند كه هيچ گونه محدوديت و ناتوانى در آن راه ندارد زيرا دليل روى گردانى او از راه حل‏هاى مختلف، ناتوانى آنان براى حل مشكلات او است اما در عين حال كه آنها را ناتوان مى‏يابد و نااميد مى‏شود در دل اميدوار است و اين اميد، به جايگاهى است كه هيچ گونه ضعف و ناتوانى در او راه ندارد. واقعيت اين است كه ما انسان‏ها به دليل دل‏مشغولى‏هاى دنيوى و عادت به دست‏يازى به علت‏هاى طبيعى و مادى، از وجود اين منبع بى‏پايان غافليم و به گونه‏اى رفتار مى‏كنيم كه گويا خاستگاه و ملجأ واقعى خود را گم كرده‏ايم و به اين دليل به اين طرف و آن طرف مى‏رويم. 
به همين جهت در دين، به عبادت و پرستش بسيار توجه شده است زيرا عبادت حس خداجويى ما را تقويت مى‏كند،(3) بايد دانست كه عبادت تنها نماز، روزه، حج و نيست. در حقيقت عبادت، از دو بخش تشكيل شده است: 
1. شكل و قالب كه عبارت است از نماز، روزه، حج و 2. حقيقت عبادت كه آن نيز فطرى انسان است. البته تعريف عبادت مشكل است زيرا انسان آن را با علم حضورى درك مى‏كند اما نمى‏تواند آن را به راحتى بيان كند. (مانند احساس شوق و عشق كه به بيان نمى‏آيد). اجمالًا روشن است كه عبادت و پرستش، تقديس (حقيقتى را از نقص و عيب منّزه دانستن) است. حمد و سپاس ويژه آن ذات و حقيقتى است كه شايسته ستايش و ثنا است زيرا داراى تمام كمالات هستى است. پرستش، خروج از محدوده خودپرستى و اميال نفسانى و عرض نيازمندى و التجا به بى‏نياز مطلق است. عبادت نيرو گرفتن از بى‏نياز و قادر مطلق است. و نيز تقرب به حقيقتى است كه از همه كس به ما نزديكتر است،(4). 
نمونه ساده‏اى از عبادت و عرض نياز- كه در بيشتر انسان‏ها اتفاق افتاده است- در هنگام خطر يا مسائل مهم حياتى مشاهده مى‏شود. در حوادث مهم وقتى از هيچ كس كارى ساخته نيست، فقط به يك تن اميدواريم و تنها از او مى‏خواهيم كه مشكل را حل كند، مثلًا كسى كه در دريا در حال غرق شدن است و هيچ تكيه‏گاه و نجات دهنده‏اى هم نمى‏يابد، با تمام وجود متوجه قادرى مى‏شود كه قدرتش ماوراى تمام قدرت‏ها است و اين همان حس خداجويى است،(5). 
خلاصه ديگر آن كه انسان به كسى اميدوار است كه او را مى‏شناسد زيرا دلبستگى و اميد به كسى، پس از شناخت او حاصل مى‏شود. تا ما كسى را نشناسيم و معرفت و شناخت كامل نسبت به او و خصوصيات او نداشته باشيم، نمى‏توانيم به او دلبسته و اميدواريم باشيم. بنابراين، دلبستگى و اميد ما به موجودى كه توانا و بى‏همتا است، نشان از آن دارد كه موجودى با اين خصوصيات و صفات وجود دارد زيرا اگر چنين موجودى نبود، شناخت ما امكان نداشت. در نتيجه دلبستگى و اميد و عرض نياز به او نيز ناممكن بود. عارفان از اين حالت انسان به «عشق» تعبير مى‏كنند و اين همان است كه مى‏فرمايند: «انسان فطرتاً خداشناس و خداجو است». و اين تعبير در زبان دين و دانشمندان به فطرت خداپرستى و پرستش تعبير شده است. فطرت و برهان فطرت، با بيان‏هاى مختلفى تبيين شده است كه براى نمونه مى‏توانيد به منابع معرفى شده مراجعه كنيد: 
الف. معناى فطرت و فطرى بودن دين و نفسيات فطريات: فطرت، استاد شهيدمطهرى، انتشارات صدا. 
ب. برهان فطرت. 1. مقالات، محمد شجاعى، انتشارات سروش (ج 3، ص 223- 253 (. در اين كتاب از برهان فطرت، تحت عنوان «فكر در خود» بحث شده است. البته اين برهان اساساً در حدود اثبات وحدانيت خدا از طريق فكر در خود است. 2. معارف قرآن، استاد مصباح يزدى، انتشارات در راه حق، ج اول، ص 26- 47 (. 
ج. فطرت حس دينى و خداجويى و خداشناسى از ديدگاه دانشمندان، ر. ك: 1. امدادهاى غيبى، استاد شهيد مطهرى (ص 30 و 2) 31. آشنايى با قرآن، استاد شهيد مطهرى (ج 1 و 2، ص 37- 38، پاورقى) 3. علم و ايمان در گفتگو با دانشمندان، جواد محقق، انتشارات مدرسه. 
پى‏نوشت‏
(1)) فطرت شهيد مطهرى، ص 98- 74)
(2)) ر. ج نبوت شهيد مطهرى، ص 5 و 284 و امدادهاى غيبى در زندگى بشر شهيد مطهرى، ص 23 و 24)
(3)) توحيد، همان، ص 74- 98)
(4)) فطرت، ص 98- 84 فلسفه اخلاق، همان، صص 120- 122)
(5)) معارف قرآن، آيت‏الله مصباح، ص 28- 31)
مرجع: پرسمان 2