آرشیو پرسش و پاسخ ها: تاریخ اسلام

جنگ حنین و هوازن

س:جنگ حنین و هوازن چگونه اتفاق افتاد؟

ج: شوال سال هشتم : پس از انتشار خبر فتح مكه ، قبيله هوازن  به فرماندهى مالك بن عوف نصرى  كه مردى سى ساله بود با زنان و فرزندان و اءغنام و اءحشام و اءموال خويش براى جنگ با رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت كردند و در اءوطاس  فرود آمدند.
دريد بن صمه  كه پيرى فرتوت بود و او را براى استفاده از تجاربش ‍ همراه برده بودند، به مالك  گفت : چرا مردم را با اموال و زنان و فرزندان كوچانده اى ؟ گفت : خانواده هر كس را پشت سر وى قرار دادم تا ناچار براى حفظ آن ها بجنگد و از مال و خانواده خويش دفاع كند. دريد گفت : اگر جنگ به نفع تو باشد جز از نيزه و شمشير مردان بهره مند نخواهى بود و اگر جنگ بر زيان تو برگزار شود به رسوايى اسير شدن زن و فرزند و از دست رفتن مال گرفتار خواهى شد، پس اينان را به جايشان بازگردان ، آنگاه به كمك مردان اسب سوار با مسلمانان جنگ كن تا اگر جنگ را باختى دارايى و خانواده ات در امان باشند. مالك  گفت : به خدا قسم : چنين كارى نخواهم كرد، تو پير شده اى و عقلت هم فرتوت شده است ، اى گروه هوازن  يا فرمان مرا ببريد يا بر اين شمشير تكيه مى كنم تا از پشتم به در آيد. گفتند: همگى به فرمان توايم . گفت : هرگاه مسلمانان را ديديد غلافهاى شمشيرها را بشكنيد و يكباره و همداستان حمله كنيد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله با خبر يافتن از هوازن ، عبدالله بن ابى حدرد اسلمى  [1] را فرستاد تا ناشناس در ميان آنان وارد شود و گفتگوى آنان را بشنود و پس از بررسى كامل بازگردد. عبدالله  رفت و پس از تحقيق كافى نزد رسول خدا باز آمد و درستى و صحت گزارشى را كه رسيده بود به عرض رسانيد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله ، پس از روشن شدن مطلب تصميم گرفت و از صفوان بن اميه  كه امان يافته بود و هنوز مشرك بود، صد زره با ديگر وسايل آن عاريه گرفت و ضامن شد كه پس از خاتمه جنگ آنها را سالم به وى باز دهد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله براى دفع هوازن  با دوازده هزار سپاهى رهسپار شد، مقريزى مى نويسد: مردانى بى دين از مكه همراه رسول خدا نيز بودند و نگران بودند كه در اين جنگ كه پيروز مى شود و نظرى جز رعايت احتياط و به دست آوردن غنيمت نداشتند، از جمله ابوسفيان بن حرب  و پسرش معاويه  كه ازلام  را در جعبه تير خود همراه داشت و به دنبال سپاه حركت مى كرد و هرگاه سپرى يا نيزه اى يا چيز ديگرى مى افتاد، مى ديد جمع آورى مى كرد و بر شتر مى گذاشت .

رسول خدا صلى الله عليه و آله ، شب سه شنبه دهم شوال به حنين رسيد، سحرگاهان سپاهيان اسلام را آماده جنگ ساخت ، از جمله پرچمى از مهاجران به دست على بن ابى طالب  عليه السلام داد، سه پرچم از انصار به دست حباب بن منذر و سعد بن عباده  و اسيد بن حضير و نيز هر طايفه اى را پرچمى بود كه مردى از آن طايفه در دست داشت و رسول خدا از همان روز حركت خالد بن وليد را بر قبيله سليم  فرماندهى داد و به عنوان مقدمه پيش فرستاد.
نوشته اند كه رسول خدا خود بر استر سفيد خود دلدل  سوار شده ، دو زره پوشيده و خود بر سر نهاد بود. [2]

در تاريكى صبح بود كه سپاهيان اسلام به وادى حنين  سرازير شدند، اما مردان هوازن  كه قبلا در دره ها و تنگناهاى وادى حنين  پنهان شده بودند ناگهان بر مسلمانان حمله ور شدند و بيدرنگ سواران بنى سليم  رو به گريز نهادند و ديگران هم به دنبال ايشان گريزان و پراكنده گشتند و چنان كه خداى متعال در قرآن مجيد خبر داده است ، فراخناى زمين بر آنها تنگ آمد و هراسان و گريزان پشت به جنگ دادند [3] و جز ده نفر با رسول خدا كسى باقى نماند: نه نفر از بنى هاشم و ايمن  پسر ام ايمن  و چون ايمن  به شهادت رسيد، همان نه نفر هاشمى در ميدان جنگ پايدار ماندند، تا فراريات نزد رسول خدا باز آمدند و يكى پس از ديگرى برگشتند و ديگر بار جنگ به نفع آنان در گرفت .

رسول اكرم صلى الله عليه و آله با گريختن مسلمانان از ميدان جنگ ، همچنان ثابت قدم بود و مى گفت : مردم ! كجا مى گريزيد؟ بياييد و بازگرديد كه منم پيامبر خدا و منم محمد بن عبدالله  و به عموى خود عباس  كه آوازى بس بلند داشت ، فرمود: فرياد كن : اى گروه انصار! اى اصحاب درخت خار[4]

در موقعى كه بيشتر مسلمانان گريختند، مردانى از اهل مكه كه همراه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده بودند، زبان به شماتت مسلمانان گشودند، از جمله : ابوسفيان بن حرب  كه مى گفت : اين فراريان تا لب دريا مى گريزند و ديگر: كلدة بن حنبل  كه هنوز مشرك بود و براى مدتى امان يافته بود، گفت : امروز جادوگرى باطل شد و ديگر شيبة بن عثمان  كه پدرش در جنگ احد كشته شده بود، مى گفت : امروز خون پدرم را مى گيرم و محمد را مى كشم ...

با پايدارى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و فريادهاى عباس بن عبدالمطلب ، مسلمانان يكى پس از ديگرى باز مى گشتند تا آن كه شماره آنان به صد نفر رسيد و جنگ ديگر بار درگرفت و رسول خدا گفت : الآن حمى الوطيس . [5]و نيز مى گفت :

 انا النبى لا كذب

 

انا ابن عبدالمطلب

من پيامبرم دروغ نيست ، من فرزند عبدالمطلب ام .

صريح قرآن مجيد و روايات اسلامى ، آن است كه : روز حنين  فرشتگان خدا براى نصرت مسلمانان فرود آمدند و همدوش آنان به جنگ پرداختند. [6]



[1] در اصل : سلمى . تصحيح از سيره ابن هشام ، ج 4/82؛ طبقات ، ج 2/150؛ امتاع الاسماع ، ج 1/404 و غيره

[2] طبقات ابن سعد، ج 2/150، امتاع الاسماع ، ج 1/405.

[3] توبه /25-26.

[4] كه در حديبيه در زير آن بيعت كردند.

[5] وطيس : به معناى تنور است و اين جمله ، كنايه از شدت جنگ است

[6] توبه /25؛ سيره ابن هشام ، ج 4/91؛ امتاع الاسماع ، ج 1/410.

(0 رای)
این مقاله مفید بود
این مقاله مفید نبود

این قسمت مخصوص ثبت نظر کاربران در خصوص سوال پرسیده شده میباشد. لطفا از ثبت سوال جدید در این بخش خودداری فرمایید. برای ثبت سوال جدید از گزینه "ارسال سوال" استفاده نمایید. بدیهی است به سوالاتی که در این صفحه پرسیده شود ، پاسخی از طرف سایت داده نخواهد شد.
نظر (0)
ارسال یک نظر جدید
 
 
نام کامل :
پست الکترونیک :
نظر:
تأیید کد امنیتی 
 
لطفا متنی را که در کادر زیر می بینید وارد نمایید