آرشیو پرسش و پاسخ ها: سیاسی

بصیرت و راههايي براي كسب آن

بصيرت به چه معناست و چه راههايي براي كسب و افزايش بصيرت، وجود دارد؟

1. تعریف بصیرت
بصیرت واژه­ای عربی است که در لغت به معنای علم[2]، عبرت[3] و حجت[4] و در فرهنگ قرآنی[5] به معنای رؤيت قلبى و ادراك باطنى[6] است. جمع بین این معانی هم ممکن است. حجت و علم را از آن جهت بصیرت گویند که نام سبب را بر مسبب نهادند.[7] بصیرت، نوعی عبرت و عبور کردن از ظاهر به باطن است به این صورت که در اثر تفکر، نوری در قلب شخص ایجاد می­شود که او در پرتو روشنایی آن نور، به حقیقت اشیاء پی می­برد.[8] همین معنا در شعر مولوی آمده است که:
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همه او دست رس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل و ز دیده دریا نگر[9]
در اصطلاح عرفانی، هم مراد از بصیرت همین معناست.[10]
2. تعریف بصیرت دینی
بصیرت دینی _ یعنی بصیرتی که دین معرِّف آن است و در پرتو دین برای اشخاص حاصل می­شود[11]_ با علم متفاوت است اما علم زمینه­ساز چنین بصیرتی است؛ امام­علی(ع) در توصیف علمای ربانی می­فرماید: هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ [12] یعنی اینها افرادی­اند که علم به آنها هجوم کرده و به سوی آنها آمده است؛ در نتیجه حقیقت بصیرت را پیدا کرده­اند. در واقع علم همانند نوری در قلب آنها شروع به تابیدن کرده[13]و دلهایشان را به سوی مفاهیم عالیه هدایت می­کند.
مثالی ساده برای آشنایی با مفهوم بصیرت دینی و تمایز آن از علم، این است که فرض کنید شخصی خاک باغش را زیر و رو می­کند و در این هنگام در­می­یابد که اگر ریشه­های علف هرزی را که در آن نزدیکی است، از خاک در نیاورد، ریشه­ها رفته رفته پیشروی کرده، سبزی­ها را از بین می­برند. این، علم و آگاهی است. آنگاه شخص می­تواند این پدیده را ببیند و از روی آن، نسبت به نحوه پیشروی گناه و تسلط آن بر خود بصیرتی پیدا ­کند.
بدین ترتیب شاید بتوان بصیرت دینی را انتباه دینی نامید. وجود آدمی با صیقل دادن آیینه دل و تخلق به سجایای اخلاقی به مرتبه­ای می­رسد که قابلیت دریافت انوار قدسی و رؤیتی شفاف­تر از قبل را پیدا می­کند. لذا از بصیرت تعبیر به روشن­دلی و روشن بینی می­شود. مولوی می­گوید:
هر کسی اندازه روشن دلی غیب را بیند به قدر صیقلی
هرکه صیقل بیش کرد او بیش دید بیشترآمد به صورت او پدید[14]
چنین صفای باطن و درك بالایی، نتیجه تقوای الهی[15]، زهد نسبت به دنیا[16]، آینده­نگری[17] و تفكر[18] است. انسان مؤمن در طریق دینداری، باید بارها با ریزبینی به پدیده­ها بنگرد و به عقلش رنج و سختی بدهد تا بتواند از دل حادثه­ها و تجربه­های آمیخته با ریب و ظن، با بصیرت سر­برآورد.[19] به این ترتیب بصیرت همانند قطب­نما عمل می­كند تا انسان مؤمن، راه را به بیراهه نرود.[20] در نتیجه کسی که دارای بصیرت و بینش دینی است با درایت و دید وسیعی كه نسبت به امور پیدا كرده، در معرکه­های فتنه همانند شتر بچه­ای عمل می­کند که نه بار می­کشد و نه شیر می­دهد[21] ولی کسی که صاحب بصیرت و درایت کافی در درک مسائل نباشد در دو راهی­های زندگی که دو­راهی­های سعادت و شقاوتند، خواهد ماند.
بصیرت دینی ـ که با حفظ تقوای الهی حاصل می­شود ـ به آدمی قدرت می­دهد تا به تمییز صاف از ناصاف و حق[22] از باطل[23] بپردازد؛ همانگونه که قرآن می­فرماید:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً [24]
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد اگر از خدا بترسيد، خداوند قوه تشخيص حق از باطل روزيتان مى‏كند.
انسان بصیر می­تواند در وقایع خارجی حق را که به مثابه آب صاف و پربرکت است از باطل که در حکم کف سطح آب است،[25]جدا کند. باطل همچون کف _ که روی آب را می­پوشاند_ ­ بدون آنکه اصالت داشته باشد، نمود بیشتری دارد پس مایه فریب می­گردد و بر موج حق سوار می­شود و خود را به پیش می­برد؛ چنانکه عمر سعد برای تحریک مردم به قتل امام حسین(ع) می­گفت : يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ بِالْجَنَّةِ أَبْشِرِي[26] یعنی ای سواران الهی سوار شوید و بهشت بر شما بشارت باد. چنین است که حقّ با باطل آمیخته می­شود و باعث اشتباه و گمراهی می­گردد و آنگاه بصیرتی كه انسان مؤمن در اثر تفكر و تدبر در خود ایجاد كرده است، چراغ راه او خواهد بود.
البته گاه غبارآلودگی فتنه چنان بالا می­گیرد كه حتی مردم حقّجو هم اگر محور و معیار تشخیص نداشته باشند، منحرف می­گردند. در عرصه­ای كه گمراه كنندگان، باطل را در لباس حقیقت و به صورت ناخالص و ممزوج با حق عرضه می­كنند گاه حق برای طرفداران حق هم مشتبه می­گردد،[27] و در­این­صورت تنها راه رهایی از انحراف، پناه بردن به دامن صاحبان بصیرت ناب است.[28]
______________________
[1] وهب جوانی نصرانی است که او و مادرش به دست امام حسین(ع) مسلمان شدند و با حضرت در کربلا حضور داشتند. پس از شهادت وهب مادرش شمشیر او را برداشت و قصد نبرد کرد. امام(ع) فرمود: ام وهب برگرد که خداوند تکلیف جهاد را از زنها ساقط کرد. (علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه­الوفاء، 1404ق، 44/320-321؛ شیخ صدوق، الأمالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش،161-162).
[2] جوهری، صحاح اللغه.
[3] فراهیدی، العین،قم، دارالهجره، 1410ق، 7/118.
[4] ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، بی­تا، 4/65، ماده بصر.
[5] یوسف:108و قیامت:14 واژه بصیرت؛ آل عمران:13و نور:44 و ص:45 و حشر:2 واژه صاحبان بصیرت.
[6] قرشی، قاموس قرآن، ماده (بصر)؛ راغب اصفهانی، المفردات، بیروت، دارالمعرفه، بی­تا، 49؛ علامه طباطبایی(ره)، المیزان، قم، جامعه مدرسین، 1417ق، 20/107.
[7] قاموس قرآن، 1/195.
[8] احمد نگری، دستورالعلماء، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1395ق، 1/251؛ شاهد بر ارتباط معنای لغوی و قرآنی آن است که برخی لغویین بصیرت را به معنای عقیده قلبی گرفته­اند.(برای نمونه: لسان العرب،4/65).
[9] مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 1279-1280.
[10] ر.ک. به: تهانوی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خیام، 1967م، 1/123، البصیره؛ سجادی، مصطلحات عرفا، تهران، 1339ش، 88-89.
[11] گرچه هر انسانی می­تواند از راه­های عقل، تجربه دینی و شهود عرفانی نیز بصیرت پیدا کند ولی هیچ­گاه عقلانیت اعتدالی ، در کسب بصیرت از انبیاء و اولیاء الهی بی­نیاز نیست. (خسروپناه، کلام جدید، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379ش، 303).
[12] نهج البلاغه، قم، دارالهجره، 497، خطبه 147؛ در نقل دیگری از خصال صدوق به جای عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ عبارت عَلَى حَقَائِقِ الْأُمُورِ آمده (شیخ­صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسین، 1403ق،1/187) که جمع بین این دو روایت، در تبیین مفهوم بصیرت کمک می­کند.
[13] اشاره به سخن امام صادق(ع) که فرمود: علم نوری است که خدا در قلب کسی می­اندازد که قصد هدایت او را دارد. در ادامه روایت، امام(ع) راه رسیدن به این علم را نشان می­دهد که منحصر در عبودیت است و در مرحله بعدی آن حضرت(ع) سه راه رسیدن به حقیقت عبودیت را بیان می­فرماید. ( ر.ک. به: بحارالانوار،1/224-227؛ طبرسی، مشکاة الانوار، نجف، حیدریه، 1385ق، 325-328).
[14] مثنوی معنوی ، بیت 2908و2909.
[15] حدید:28؛ مضمون آیه این است با تقوای الهی است که خداوند برای مؤمن نوری قرار می­دهد تا با آن حرکت کند و گام بردارد.
[16]امام علی(ع) فرمود: ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا زاهد در دنیا باش تا خداوند تو را به زشتی­ها بینا کند. (نهج­البلاغه، 545، حکمت 391؛ تمیمی آمدی، غررالحکم، قم، دفتر تبلیغات، 1366ش، 276، حکمت 6085).
[17]امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: الْمُؤْمِنُونَ هُمُ الَّذِينَ عَرَفُوا مَا أَمَامَهُم انسان­های مؤمن کسانی هستند که آنچه پیش رو دارند را بشناسند. (بحارالانوار، 75/25، ح 90).
[18] حضرت علی(ع) فرمود: رَأسُ الإِستِبصارِ الفِکرَةُ اولین قدم در راه رسیدن به بصیرت، تفکر است. (غررالحکم، 57،ح578).
[19] امام علی(ع) فرمود: فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهَاوِي انسان بصیر کسی است که بشنود و سپس بیاندیشد. نگاه کند و ببیند. از عبرت­ها بهره گیرد؛ آنگاه راه­های روشنی را بپیماید و بدین ترتیب است که از افتادن در پرتگاه­ها دوری کند. (نهج­البلاغه، 213، خطبه 153).
[20] برگرفته از فرازی ازسخنان مقام معظم رهبری در دیدار با مردم چالوس، 15/7/88.
[21] اشاره به روایت امیرالمؤمنین علی(ع) که فرمود: كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ در فتنه همانند بچه شتر باش که نه کوهانی دارد که سواری بدهد و نه شیری دارد که دوشیده شود. (نهج البلاغه، 469، حکمت 1) منظور آن است جوری عمل کن که نه بار جرم دیگران را بر دوش بکشی و نه خود مجرم باشی وحتی اگر سکوت تو باعث سوء­استفاده دشمنان می­شود از آن پرهیز کن. (برگرفته از سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، 2/7/88).
[22] حقّ نقیض باطل و دراصل به معنای وجوب وثبوت است و بقیه معانی آن از: مطابقت با واقع، عدل، صدق و ... با عنایت خاصّ به همین معناست.(لسان العرب، 10/49، واژه حقّ؛ العین، 3/6، واژه حقّق) این واژه در عرف کاربردهای مختلف دارد از جمله : راه حقّ، حکومت حقّ، اهل حقّ، امام حقّ و ... . مراد از راه حقّ راهی است که فاعل را به مطلوب حقیقی و کمال نهایی و قرب الهی برساند(نمل:79)، حکومت حقّ حکومت بر اساس مقررات عادلانه و منطبق با قوانبن الهی است(نور:55)، اهل حقّ آنهایی هستند که حقّ را میفهمند و بدان معتقدند(قصص:52-53) و مراد از امام حقّ رهبری است که انسانها را به سوی کمال مطلوب انسان هدایت می کند (توبه:33).
[23] باطل به معنای امری است که با تحقیق، بی ثباتی اش معلوم شود مثل شرک(اعراف:173)، دنیا پرستی(هود:15-16)، حرام خواری(بقره:188) و ... .
[24] انفال:29.
[25] تشبیه حق به آب صاف و باطل به کف روی آب در آیه قرآن آمده است. )رعد:17).
[26] شیخ مفید، ارشاد، 2/89؛ بحارالانوار، 44/391.
[27] امام علی(ع) فرمود: وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِه اما شیطان قسمتی از حق را با قسمتی از باطل می­گیرد و با هم در می­آمیزد تا درهم عرضه شود و به این ترتیب شیطان بر دوستانش مسلط گردد. (نهج­البلاغه، 88، خطبه 50).
[28] َ امام رضا(ع) در حدیث سلسلة الذهب فرمود: يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي خداوند عزّوجلّ فرمود: ولایت علی­بن­ابیطالب(ع) دژ من هست پس هرکس در این دژ وارد شود از عذاب من در امان خواهد بود. (بحارالانوار، 39/246).